گزارش تفصیلی نشست نقد و بررسي نسبت عقل و دين در مدرسه معارفي خراسان

گزارش تفصیلی نشست نقد و بررسي نسبت عقل و دين در مدرسه معارفي خراسان

بحث ارائه شده توسط آقاي دکتر جعفري:

1. نکات مقدماتي:

1.1. مراد از «مدرسه معارفی خراسان»، رویکرد فکری‌ای است که توسط آیت‌الله میرزامهدی اصفهانی در سده اخیر در شهر مشهد پایه‌گذاری شد. این رویکرد توسط برخی از منتسبان به آن، تحت عنوان «مکتب تفکیک» نامیده شده است که با توجه به نقدهایی که متوجه این عنوان بوده است (هم از جنبه مکتب نامیدن و هم از جنبه تفکیک قائل شدن)، ما عنوان مدرسه معارفی را که از گذشته به این جریان اطلاق می‌شده است، ترجیح دادیم.

1.2. با توجه به گسترة این مدرسه که دست کم تا سه نسل فکری و سِنّی ادامه یافته است، نمی‌توان در این مقاله به همه شخصیت‌ها و اندیشه‌های آنها که تا حدود زیادی هم با تطوّر همراه است، پرداخت. لذا ما محور بحثمان را بر روی اندیشه میرزا مهدی و آراء وی و البته تا حدودی هم (برای تبیین دیدگاه‌های وی) برخی شاگردان مستقیم وی متمرکز می‌نماییم. روشن است که خط فکری یک جریان اندیشه‌ای عمدتاً به پایه‌گذار و مؤسّس اولیه آن برمی‌گردد و بدون توجه به آراء او نمی‌توان درک شفافی از آن جریان پیدا نمود.

1.3. اهمیت بحث نسبت عقل و دین کاملاً آشکار و روشن است. این بحث به عنوان مبنا و پایه برای بسیاری مباحث دیگر مطرح است و مباحث دیگر عمدتاً با تأثیر از آن، طرح و تبیین می‌شود. به عنوان نمونه می‌توان در مورد مباحث اختلافی میان شیعه با سایر فرق کلامی، مصادیق مختلف آن را مشاهده نمود و حتی در خود تفکر امامیه، بسیاری از اختلافات فیما بین علما، ریشه در اختلافات آنها در مورد نسبت عقل و دین دارد. به نظر می‌رسد که در مورد این مدرسه فکری و چالش‌های فراروی آن، باید بحث را از عقل و دین آغاز نمود و در ادامة مباحث روشن خواهد شد که عمده منازعات این مدرسه با مکاتب دیگر ریشه در همین بحث دارد.

2. مفهوم‌شناسي

2.1. مفهوم عقل از منظر ميرزا مهدي اصفهاني

مرحوم میرزا در مورد عقل نگرشی خاص دارد. وی با توجه بر تأکید بر فهم و استظهار عرفی از آیات و روایات در این سنخ مباحث، معنای عقل را از روایات اخذ نموده و آن را این‌گونه بیان می‌کند:

فاعلم أن العقل الذی یشار الیه بلفظ العقل فی العلوم الإلهیة هو النور الظاهر بذاته لکل من هو واجد له، یظهر للانسان به حسن الافعال و قبحها و یُعرف به الجزئیات ایضاً. (ابواب الهدی، ص 62).

العقل هو الذی ظاهر بذاته لکل عاقل بعد فقدانه ایاه فی حال الطفولیة و الغضب و الشهوة الشدیدة و به یمیز العقلا انفسهم عن المجانین.... و هو الفاروق بین الحق و الباطل و الصدق و الکذب، و بین الحسن و القبیح و الجید و الردیء و الفریضة و السنة. (مصباح الهدی، ص 4-5)

بر اين اساس عقل از نگاه مرحوم اصفهاني، اولا حقيقتي نوري خارج از ذات انسان است، که پس از دوره طفوليت انسان واجد آن مي‌شود. البته در برخي حالات مانند حالت شهوت و غضب نیز اين نور از انسان سلب مي‌شود. کارکرد اين نور آن است که به‌وسيله آن «حسن و قبح افعال» و نيز «جزئيات» درک مي‌شود.

2.2. مفهوم عقل اصطلاحی

مرحوم میرزا در مورد معناي عقل در علوم بشري مي‌گويد:

و اما فی العلوم البشریة هو فعلیة النفس باستخراج النظریات عن الضروریات و لهذا لیس المعقولات عندهم الا الکلیات. (ابواب الهدی، ص 62)

2.3. تحليل و بررسي:

به نظر می‌آید که این معناشناسی دینی از عقل، یک تفاوت هستی‌شناسانه و سه تفاوت معرفت‌شناسانه با معنای اصطلاحی و رایج از عقل دارد:

  • 2.3.1.  تفاوت وجودشناختی:

در فلسفه، عقل از مراتب ذاتی نفس است و قوه‌ای است که با نفس متحد است اما در احادیث عقل نوری است که بر نفس انسانی افاضه می‌شود و این افاضه ممکن است کم و زیاد شود و یا حتی منقطع شود.

  • 2.3.2. تفاوت‌های معرفت‌شناختی

الف) عقل در اصطلاح قوه‌ای بشری است که امکان خطا و اشتباه در آن راه دارد در حالی که عقل مطرح در قرآن و احادیث(از نظرمرحوم اصفهانی) ، نوری الهی است که معصوم بوده و از این‌رو حجت باطنی است که در کنار حجت ظاهری یعنی پیامبران و امامان معصوم قرار گرفته است.

ب) در فلسفه عقل قوه ادراک مفاهیم کلی است اما بر اساس متون اسلامی ادراک عقل، منحصر به مفاهیم و کلیات نیست و جزئیات را هم می‌تواند درک کند.

ج) عقل در لسان روایات (از نظرمرحوم اصفهانی) فقط به عقل عملی اطلاق می‌شود و نه عقل نظری. (البته در کلمات برخی شاگردان، دلالت روایات برعقل نظری هم مورد تأیید قرارگرفته است اما کماکان انصراف روایات رابه عقل عملی می دانند. ) 

3. نقد و نظر

1. در این نظر که عقل از مراتب نفس نباشد و نوری خارج از نفس تلقی شود که با افاضه الهی به نفس تعلق گیرد و بالعرض بر آن عارض شده باشد، می‌توان مناقشه ای جدی کرد. سؤال این جاست که این تلقی از عقل با آیه فطرت[1] از یک سو و نیز با آیاتی که همه انسان‌ها را از نعمت عقل در همه احوال بهره‌مند می‌داند، چگونه سازگار خواهد بود (لهم قلوب لا یفقهون بها / افلا تعقلون/ یا این روایت که می‌فرماید همه انسان‌ها از عقل بهره مندند منتها در مقام استفاده شهوت را بر آن ترجیح ‌می‌دهند:

رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ‏ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى رَكَّبَ‏ الْعَقْلَ‏ فِي الْمَلَائِكَةِ بِدُونِ الشَّهْوَةِ وَ رَكَّبَ الشَّهْوَةَ فِي الْبَهَائِمِ بِدُونِ الْعَقْلِ وَ رَكَّبَهُمَا جَمِيعاً فِي بَنِي آدَمَ فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ عَلَى شَهْوَتِهِ كَانَ خَيْراً مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَلَى عَقْلِهِ كَانَ شَرّاً مِنَ الْبَهَائِم (هلالى، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، 2 جلد، الهادى - ايران؛ قم، چاپ: اول، 1405 ق.)

2. اما در مورد بعد معرفت شناختی، عقل حجتی الهی است و البته حجیت با عصمت تلازمی ندارد و صرفاً معذّر و منجّز است. تلقی اصحاب مدرسه معارف عصمت عقل است. دلیل آنها براین ادعا آن است که عقل در روایت در کنار وحی قرار داده شده است ( ان لله علی الناس حجتین حجة ظاهره و حجة باطنه ) . بله عقل از جهت خالق آن، نور و قوه ای الهی است وثبوتا معصوم تلقی میشود. اما این بدان معنا نیست که عقل در مقام اثبات خطا نمی‌کند. عقل توانایی درک حقایق را دارد اما در این مسیر گاهی دچار افت و خیز می‌شود؛ همان گونه که وحی ثبوتا معصوم است اما درمقام اثبات شاید ما به درک درستی از وحی نرسیم اما با این حال هم درک ما حجت است . 

اصحاب مدرسه معارف خطاهای عقل را به عُقلا نسبت می‌دهند و نه خود عقل و عقل را هم از معقولات کاملاً جدا می‌کنند و آنها را ظلمانی می دانند! آیا می‌توان عقل را دربست پذیرفت و آن را ظاهر لنفسه و مظهر لغیره دانست اما دستاوردهای آن را بی ربط به عقل تلقی نمود؟در بسیاری موارد، خود بزرگواران مطالب خود را متخذ از عقل نوری می‌دانند؛ پس چرا این همه خود اختلاف دارند؟

3. نکته قابل تأمل جدی در اندیشة مدرسة معارف محدود کردن عقل به عقل عملی است که روایات متعدد بر خلاف آن است. در روایات عقل به معنای عقل نظری به کار رفته است. برای نمونه:

  • فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ الْمُدَبِّرُ لَهُمْ وَ أَنَّهُمُ الْمُدَبَّرُونَ وَ أَنَّهُ الْبَاقِي وَ هُمُ الْفَانُونَ وَ اسْتَدَلُّوا بِعُقُولِهِمْ عَلَى مَا رَأَوْا مِنْ خَلْقِهِ مِنْ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ شَمْسِهِ وَ قَمَرِهِ وَ لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ بِأَنَّ لَهُ وَ لَهُمْ خَالِقاً وَ مُدَبِّراً لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزُولُ وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِيحِ.
  • بِصُنْعِ‏ اللَّهِ‏ يُسْتَدَلُ‏ عَلَيْهِ وَ بِالْعُقُولِ يُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُه... بِالْعُقُولِ‏ يُعْتَقَدُ التَّصْدِيقُ بِاللَّهِ

مرحوم میرزا در واقع میان عقل و علم هم تفاوت گذاشته و مُدرکات نظری را علم می‌نامد:

 ان تعدد العلم و العقل یرجع الی الواجد و ما یدرک و مایظهر بهما. فمن حیث وجدان الواجد هذا النور ... و ظهور حسن الافعال و قبحها و لزومها و حرمتها به، عقل. و من حیث وجدان الواجد ایاه و ظهور غیره به، علم. (معارف القرآن، ص 7)

بنابر این حقیقت علم و عقل یک نور واحد است که به اعتبار واجد و مُدرَک به دو معنا بکار می‌رود. و علی القاعده باید این نور، اشتدادی باشد که مرتبه شدیده آن (عقل) طبق نظر میرزا مهدی و متن روایات در هنگام بلوغ حاصل می‌شود.این تفاوت هم قابل قبول نیست و نمی‌توان چنین تمایزی در روایات یافت. به عنوان نمونه:

  • قِيلَ لَهُ فَهَلْ يَكْتَفِي الْعِبَادُ بِالْعَقْلِ دُونَ غَيْرِهِ قَالَ إِنَّ الْعَاقِلَ لِدَلَالَةِ عَقْلِهِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ قِوَامَهُ وَ زِينَتَهُ وَ هِدَايَتَهُ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أَنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّةً وَ أَنَّ لَهُ كَرَاهِيَةً وَ أَنَّ لَهُ طَاعَةً وَ أَنَّ لَهُ مَعْصِيَةً فَلَمْ يَجِدْ عَقْلَهُ يَدُلُّهُ عَلَى ذَلِكَ‏ وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَا يُوصَلُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالْعِلْمِ وَ طَلَبِهِ وَ أَنَّهُ لَا يَنْتَفِعُ بِعَقْلِهِ إِنْ لَمْ يُصِبْ ذَلِكَ بِعِلْمِهِ فَوَجَبَ عَلَى الْعَاقِلِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ الَّذِي لَا قِوَامَ لَهُ إِلَّا بِهِ.
  •  العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء

4. نقد دیگر آن که در اصطلاح بشری هم عقل فقط به معنای مدرک کلیات نیامده است. این یکی از معانی عقل در اندیشه فلسفی است و گرنه عقل به معنای قوه فاهمه و ناطقه انسان ونیز قوه مدرکه انسان که شامل درک جزئیات هم می‌شود و نیز سایر معانی به کار رفته است. (صدرا ، شرح اصول کافی، ج 1، صص 222 به بعد )

5. خود میرزا مهدی هم در موارد گوناگون تصریح کرده است که عقل مُدرَکاتی نظری دارد. مثل اینکه درک می کند که وجودش از خودش نیست و وجود امور ظلمانی و صفات آنها نیز از خودشان نیست و موجود نیاز به موجِد دارد .

نقد و ارزيابي آقاي دکتر برنجکار

ايشان پس از ذکر نکاتي مقدماتي به بررسي مباحث ارائه شده پرداختند و گفتند که سوءتفاهم‌هاي زيادي درباره بزرگان اين مدرسه وجود دارد که مي‌طلبد قبل از نقد، با يک نگاه همدلانه ابتدا مراد و مقصود آنها فهم شود. بر همين اساس تحليل و تفسيرهاي مطرح شده درباره عبارات مرحوم اصفهاني با برخي برداشت‌هاي نادرست همراه است. با این مقدمه ایشان  نکات زير را در نقد ديدگاه‌هاي آقاي دکتر جعفري ارائه نمودند:

1. شواهدي که براي رد ديدگاه خارج از نفس بودن نور عقل، مطرح کرديد نمي‌توانند مدعاي شما را اثبات کنند زيرا فطرت در آيات فطرت در عام‌ترين معنايش به معناي معرفت غير اکتسابي و عمدتا ناظر به معرفة الله است و ما معتقديم که معرفة الله اعطايي است و خداوند مي‌تواند آن را هم بگيرد هر چند که گفته نمي‌گيرد. لذا اين استشهاد نمي‌تواند رد اين نظر باشد.

از سوي ديگر منظور از عارض شدن نور عقل، مثل عرض بودن رنگ نيست بلکه منظور همراه انسان و در اختيار او بودن است.

3. اين‌که چيزي حجت باشد، درست است که دليل بر معصوم بودن آن نيست؛ اما دليل بر عدم عصمت آن هم نيست. بنابراين با توجه به اين‌که عقل به‌منزله حجت باطني و در کنار وحي و رسول به‌منزله حجت ظاهري معصوم قرار گرفته‌ است، مي‌توانيم عصمت آن را بفهميم. گذشته از اين در روايات واژه عصمت بر عقل اطلاق شده است.

4. اما اين‌که چرا عقلا اختلاف دارند، بايد به يک نکته دقت کرد. عقل گاهي به صورت مستقيم به حقيقتي معرفت مي‌يابد مثل حسن عدل  و قبح ظلم، اين دريافت معصومانه است و پايه دين محسوب مي‌شود و هيچ اختلافي در آن وجود ندارد. اما گاهي عقل براي صدور حکم از ابزارهاي ديگري هم استفاده مي‌کند مثل حواس، در اين صورت چون آن ابزارها قطعي نيستند، ممکن است عقل در صدور حکم خود اشتباه کند و منشأ اين اشتباه هم به آن ابزارها برمي‌گردد. اينجاست که اختلاف‌ها مطرح مي‌شوند.

5. اما درباره اين اشکال که در اين مدرسه کلامي، عقل به معناي ادراک حسن و قبح (عقل عملي) است، درحالي‌که در روايات عقل بر عقل نظري هم اطلاق شده است. بله اصل این اشکال وارد است و ما خودمان هم در کتاب روش شناسی علم کلام به این نکته اشاره کرده ایم. اما در توضیح و توجیه دیدگاه مدرسه معارف، دو نکته به نظر مي‌رسد: اولا، در اين مدرسه هرگاه عقل و علم در مقابل هم قرار گيرند علم به معناي ادراک هست‌ها و عقل به معناي ادراک بايد‌ها و نبايدهاست، اما گاهي به‌جاي هم به‌کار مي‌روند و در روايات هم همين‌گونه است. حتي خود مرحوم ميرزا هم استدلال بر اثبات وجود خدا را از راه عقل مي‌داند (استدلال از راه حقايق نوراني و استدلال از طريق حقايق ظلماني)؛ ثانيا، عقل و علم نور واحدي هستند که عقل مراتب شديد‌تر و قوي‌تر است لذا هرگاه گفته شود عقل، قطعا شامل علم که همان عقل نظري هم هست مي‌شود. لذا به اين ترتيب رواياتي که عقل را بر عقل نظري اطلاق کرده‌اند، توجيه مي‌شوند.

نقد و ارزيابي آقاي دکتر مومني

ايشان پس از ذکر نکاتي مقدماتي خارج از موضوع بحث، به اين مسئله پرداختند که لزوما حجت بايد معصوم باشد منتها بايد در حجت و مرتبه احتجاج، دقت شود. بنابراين آن عقلي که در «ان لله علي الناس حجتين» يک حجت ظاهري و يک حجت باطني، مطرح است اگر به ملازمه حجيت آن با عصمت قائل نباشيم، اساسا اصل امامت را هم از دست خواهيم داد. ( باتوجه به اطلاق امر به اطاعت در آیه شریفه اطیعوا الله ... که از آن عصمت استفاده می شود))

نکته ديگر اين‌که تفاوت انديشه مدرسه خراسان با انديشه‌هاي صدرايي يک تفاوت رهيافتي نيست، بلکه اينها در هويت مصداقي، تفاوت‌هاي جدي و اساسي دارند، که البته طبيعي است اين تفاوت در هويت مصداقي تفاوت در نگرش و رويکرد را هم در پي‌داشته باشد.

نکته ديگر اين‌ که در ارتباط با عقل مرحوم ميرزا مي‌گويند اگر کسي عقل داشته باشد و اين يعني همگان عقل ندارند اما به نظر مي‌رسد در خود کلمات مرحوم ميرزا که آقای جعفری به‌خوبي و منصفانه نقل کردند، مرز و فصل اين‌که چه کساني آن عقل را دارند يا ندارند، با تعابيري مثل غضب، شهوت، طفوليت و ... مشخص کرده‌اند، به اين معنا که اين تحفه الهي به همگان موهبت شده است الا اين که يک وقت بحث طفوليت است که يا هنوز به آن مرحله نرسيده که اعطا و افاضه صدق کند يا اين‌که هنوز به بروز نرسيده (اگر از همان ابتداي خلقت اعطا شده باشد).. و ديگر آن‌جايي که عضب و يا شهوت شديد عارض مي‌شود (که يا نور عقل زائل مي‌شود يا محجوب مي‌شود). بنابراين تمام کساني که از مرحله طفوليت، عبور مي‌کنند معطي مي‌شوند به اين نور ظاهر لذاته و مُظهر لغيره (عقل).

نکته ديگر اين‌که تصور مي‌شود که مرحوم ميرزا با اين تعريف از عقل، گويي مي‌خواهد آن عقل متعارفي را که تمامي علوم بشري بر آن اتکا دارد، انکار کند و اشکال مي‌کنند که پس خودتان چگونه استدلال مي‌کنيد و يا چرا در ديدگاه‌هايتان اختلاف داريد. اما بايد توجه داشت که اصلا بحث انکار اين مرحله و سطح از عقل نيست؛ اتفاقا در نوع استدلال‌ها به همين عقل تمسک مي‌شود و اين مرتبه را قبول دارند ولي مي‌گويند اين عقل آن عقلي نيست که در روايات به‌عنوان حجت باطني آمده و معصوم است. گذشته از اين‌که چنين اشکالي را مي‌توان به انديشه‌هاي فلسفي هم برگرداند و گفت مگر هدف فلسفه کشف حقيقت نيست؛ پس چرا بين اين انديشه‌ها اختلاف است؟

نکات تکميلي آقاي دکتر جعفري

1. مقداري بحث‌ها متداخل شد و گاه دوستان بحث را به سمت مبحث حجيت بردند؛ که ان‌ شاء الله در نشست بعدي به آن خواهيم پرداخت.

2. درباره ادراک کليات توسط عقل، همان‌طور که گفتيم منظور ميرزا مهدي تنها ادراک کليات عقل عملي است و الا درباره کليات عرصة نظری، دیدگاه موافقی ندارند.

3. ما معتقدیم که در فطرت جنبه‌هاي بينشي عقل نهفته است و با آن عجين شده است. مرحوم میرزا مجانین و اهل شهوت را در کنار قرار می دهد و آنها را ازعقل محروم می داند؟ سوال این جاست که آیا مجانين فاقد فطرت هستند (هرچند فاقد عقل بالفعل هستند) در حالي‌که تمامي انديشمندان معتقدند انسان بماهو انسان داراي فطرت است.

همچنين فطرت بر اساس آيه فطرت بر مبناي همان معناي لغوي فطرت که نوعي خلقت در آن لحاظ است ديگر افاضه نيست؛ زيرا با توجه به آيه لاتبديل لخلق الله، ديگر از بين‌رفتني و گرفتني نيست، در حالي که مدعاي اين مدرسه است که عقل گرفته مي‌شود.

از همة این نکات هم که بگذریم همان معرفه الله که جناب دکتر برنجکار بدان تصریح کردند که از آیه فطرت استفاده می شود، آیا مربوط به عقل نظری است یا عملی؟ بدیهی است که به عقل نظری برمی گردد و از سوی دیگر آقای دکتر فرمودند که خدا این معرفت را نمی گیرد و حال آن که میرزا مهدی خودشان تصریح می کنند که خدا از برخی می گیرد.    

4. ما عرض کرديم که حجت با عصمت گره نمي‌خورد، البته همان‌طور که انبيا و رسل حجت هستند و با عصمت هم گره مي‌خورند، عقل هم با عصمت گره مي‌خورد؛ اما عقل در مقام ثبوت معصوم است چون ناشی از علم الهي است و در خزائن علم الهي مي‌گنجد، ولي همان‌طور که حجت ظاهري هم در مقام اثبات با عصمت گره نمي‌خورد (چون آن‌چه که من از طريق معرفت خودم به فهم از آيات و روايات مي‌رسم، معصوم نيست و ممکن است فهمي نادرست باشد؛ هرچند حجت است)، عقل هم در مقام اثبات، با عصمت گره نمي‌خورد، هرچند حجت است.

5. نکته ديگري که آقاي دکتر برنجکار فرمودند اين بود که عقل به خودي خود حجت است اما هرگاه از ابزاري ديگر بهره بگيرد که دچار اشتباه مي‌شوند، ديگر حجيت ندارد؛ اتفاقا مرحوم ميرزا مي‌گويد وقتي عقل از حس استفاده مي‌کند و با محسوسات سر و کار دارد حجت است.

 

[1] . بر اساس آیه فطرت ، خداوند به همه انسانها، بینشها وگرایشهایی فطری عنایت کرده است که با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی فطرت، با سرشت انسانها عجین شده است. بدیهی است که مراد ازسرشت ، روح انسانهاست و نه جسم آنها .